انتگرالوبلاگ نامه يك عدد پشت كنكوري

:: Friday, August 29, 2003 ::

من مدتي هست كه دارم اينجا مينويسم! يعني از عيد تا حالا :))

:: Wednesday, March 05, 2003 ::

با آن كه بيش از هفت صد سال از حمله مغول مي گذرد،چنين مي نمايد كه هنوز صفات اخلاقي قومي كه مغول بر او حكومت مي كرد، در آداب و اخلاق برخي افراد ديده مي شود.ستم كشيدن و تحمل كردن،چاپلوسي و تملق گويي،خدعه و دروغ و تزوير و ريا،وحشت از اين كه راست راه بروند و آن چه در دل دارند،با صراحت بر زبان آورند. همه صفات مذموم اخلاقي هستند كه اگر بخواهيم جامعه ي بهتري بيسازيم،بايد مثل آبله و مالاريا با آن ها مبارزه كنيم. در اين مبارزه مي توانيم از افكار و اعمال گذشتگان خود الهام گيريم.روزگاري ايرانيان يا لااقل عده اي در اين سرزمين معتقد بودند كه :
دانش و آزادگي و دين و مروت.......اين همه را بنده ي دِرَم نتوان كرد
بخشي از كتاب آزادي و تربيت اثر دكتر صناعي

و اما موسيقي امروز:
آهنگ : دل شيدا
خواننده : استاد شهرام ناظري
شعر : سعدي شيرازي

:: Tuesday, March 04, 2003 ::


چه وعده هايي ! اين روزنامه ماله اوايل انقلاب هست. والا مونتاژ هم نيس.



















من اينجا خيلي آبگوشتي مينويسم! يعني از همه چيز مينويسم. پس گفتم كه بيام اسم ايجا رو تغيير بدهم و بگذارم آبگوشت كه با مطالبي كه مينويسم همخواني داشته باشه. مثلا قرار بود اينجا با كنكوري ها در دل كنم و حرفها يم رو بزنم ولي بعداُ فكر كردم چه مشكلي؟ خوب اگه مثله بچه آدم درس بخونم.... تازه بعد از اينكه سرگذشت انيشتين رو خوندم با خودم گفتم من تلاشم رو ميكنم يا سراسري قبول ميشم يا ميرم همون دانشگاه آزاد لار . ولي اين دفعه واسم فرق ميكنه چون ميدونم كه تلاشم رو كردم.
امروز بيشتر دوست هاي قديمي كه هركدوم يه جهنم دره ايي قبول شده بودن و مدت ها بود از اونها خبر نداشتم زنگ زدن! نميدونم چي شده اينا به ياد من افتادن؟ شايد يكي مرده ميخوان خبرش رو به من بدن؟؟!! نمدونم شايد هم واقعا خواستن از احوالات اينجانب باخبر بشن.
اگر اين اينترنت نبود من دِق(يا دِغ) ميكردم. خدايا شكرت.
اين راديو جوان امروز يه مهندس كامپيوتر آورده بود و در مورد جستجو در اينترنت توضيح ميداد(عجب موضوع پيچيده ايي!) خلاصه يك سري جماعت زنگ ميزدن يك سئوال هاي ميپرسيدن و اين آق مهندس جواب ميداد كلي هم فكر ميكرد كه بلد هست. يكي زنگ زد و پرسيد كه اساس كار GOOGLE چه جوري هست! يارو هم يه اراجيفي گفت كه فقط خودش فهميد. يه چيز جالب من از اين برنامه آموزشي ياد گرفتم و اون اينه كه وقتي جواب چيزي رو بلد نيستيد! از كلمات عجيب و غريب و پيچيده استفاده كنيد و حتي المقدور زبان سانسكريت رو ياد بگيرد. كه در اين صورت هيچ مشكلي نخواهيم داشت و تبديل به عالم دهر ميشويم. نميدونم گفتم يه كلمه نميدونم چرا اينقدر سخته؟(به مولا من خودم اگه از چيزي سر در نيارم ميگم بلد نيستم)

:: Monday, March 03, 2003 ::

خاتمي:
مردم هشدار مي‌دهند؛ انتخابات اخير درسهاي بسياري داشت

قسمت هايي از سخنراني : «آنچه كه در اين موقعيت اتفاق افتاده، يك زنگ خطر است. اگر محور، مردم هستند، اگر در جنگ مردم بايد حضور يابند و به هنگام تحريم اقتصادي، مردم بايد سختي‌ها را تحمل كنند، اگر اين مملكت بايد به وسيله‌ي فرزندان مردم ساخته شود و اگر مردم همه‌كاره هستند، بنابراين بايد در عرصه حضور داشته باشند.»
و «دلسردي وقتي پيدا مي‌شود كه مردم احساس كنند كه خواست آنها با خواست حاكماني كه آنها را به قدرت رسانده‌اند يكسان نيست و اثر اين دلسردي، رويگرداني از مجموعه‌ي نظام و حاكميت است» و «متاسفانه به جاي پندگرفتن از ضعف‌ها و تلاش براي جبران آنها ، تمام انرژي‌ها، مصروف سياه نشان دادن يكديگر مي‌شود و جايي براي انجام اصلاحات نمي‌ماند.» و «ما در موقعيت حساسي هستيم، مردم هشدار مي‌دهند و به شرطي كه خودمان را اصلاح كنيم، فرصت هنوز باقي است »
اين ها قسمتي از سخنان رئيس جمهور هست(از سايت ايسنا) ،‌اين همان كسي هست كه براي راي آوردن در انتخابات آمد در جلوي دوربين گريه كرد و حالا باز هم .... واقعا نميدونم چي بگم! اما اميدوارم كه بقيه هم صداي اين زنگ خطر رو بشنوند و تا دير نشده اقدام كنند، چونكه نه من و نه هر ايراني ديگري دلش نميخواهد ايران وضعي مانند افغانستان و يا عراق پيدا كنه.
اين بار هم دلم واسه خاتمي سوخت،شايد به خاطر اون قيافه مظلومش هست. خلاصه اوضاع داره جالب شده. حيف كه امسال كنكور دارم و نمي تونم زياد وقت بگذارم رو اينترنت ولي يكي از علاقه هاي من خبرنگاري هست،شايد بعد از دانشگاه (به اميد خدا) بروم دنبال اين كار. فعلا به يكي از دوستانم گفتم كه يه دوربين ديجيتال واسم از بندر لنگه بياره ، اما نامرد هي لِفت ميده ، ولي اگه دوربينم آماده بشه خيلي باحال ميشه.

:: Sunday, March 02, 2003 ::

فقط 36 درصد

به گفته BCC اين كمترين ميزان شركت مردم در انتخابات بعداز انقلاب بود. در تهران هم فقط 12% واجدين شركت كردند. و اما در شيراز:
از ميان 260 نفر كانديد؛ محمد علي ستاپسمي با 43 راي آخر شده و محمد رضا بذرگر با 17872 راي اول شده و سايرين به ترتيب مهدي خاني-زين العبدين عرب-جليل خيرات-جعفر قادري-عبدارسول ميري(نميري يا بزنم تو سرت؟)-بهزاد حاجات-محمود پاكشير(برادر داروخونه محله ي ما) - سيروس پاك فطرت - علي مويدي و سايرين.
والا از اسم هاي بالا فقط محمود پاكشير رو ميشناسم و فكر كنم محمدرضا بذرگر هم استاد دانشكده معمماري باشه؟ خلاصه بقيه رو نميدونم كي هستن.
در ضمن شيراز اولين كلان شهر هست كه نتيجه رو اين قدر زود اعلام كرده(خوب خسته نباشيد،مگه چقدر شركت كننده بوده؟).در ضمن امسال يك دونه زن هم واسه شورا انتخاب نشده. ولي عجب اين مردم با حال تو پوزي زدن . ولي فكر كنم اين محافظه كارها(كه برنده هم شدن) بگن دليل شركت كم مردم به خاطر عدم شركت رهبر بوده.
اصلاح طلبان هم اعتراف كردند كه شكست خوردند(قربون مرام،قربون آدم چيز فهم!)
اطلاعات بيشتر از اينجا بگيريد. يه چيزي در مورد اين سايت بگم. واقعا خاك بر سر طراح هاي اين سايت. مثلا سايت اطلاع رساني هست. يعني بايد راحت به اطلاعات برسيد ولي اين قدر تو در تو هست كه نگو ولي من اينجا لينك مستقيم اش رو نوشتم. به اضافه تو در تو بودن حجم سايت هم بالا هست و سبب كند شدن سايت شده. اين طراح هاي سايت خواشتن بگن خيلي بلد هستن ولي شعور نداشتن؛ دارن يه سايت اطلاع رساني طراحي ميكنن.


خبري كه با ديدنش شاشيدم به خودم. ميگن طراح نقشه حمله 11 سپتامبر دسگير شده ، نكنه اسمه منو لو بده! اطلاعات بيشتر از اينجا
ميگن يارو تو پاكستان مخفي بوده، بعد سر پيدا كردن عاملان بمب گذاري اخير پاكستان تصادفا پيدا شده.









:: Saturday, March 01, 2003 ::

بلاگ خودتون رو از طريق تلفن به روز بكنيد از اينجا
(بر گرفته از صفحه اول بلاگر)

:: Friday, February 28, 2003 ::

نميدونم بين ما ايراني ها شورا اهميت ميده؟ اصلا ما ميتونيم كارهاي شورايي انجام بديم؟ با بقيه مشورت كنيم. البته اكثر افراد ادعا مشورت كردن با ديگران رو ميكنن اما در عمل هيچ. حالا اين قضيه از مردم كوچه و بازار گرفته تا مثلا شورا و مجلس. به نظر من همه يه جور نظر تنگ هستيم و هميشه در برخورد اول با فردي كه خودمون هم اذعان داريم كه بهتر از خودمون هست،شروع به نفي برتري اون ميكنيم. البته خودم سعي دارم اين واكنش ها رو كمتر انجام بدهم،گرچه بعضي وقت ها هم نميشه.خلاصه تو جامعه همه نقش بازي ميكنن و واقعا كار سختي هست آدم خودشون رو اون جوري كه هست نشون بده ، البته شايد جوامع بشري اين جوري هست،در واقع وجود چيزي به نام قانون،مانند يك فيلم نامه ميمونه و حاكم(خدا يا هر قدرت مافوق) هم كارگردان سريال زندگي هست. هميشه سئوالي تو ذهنم بوده و اين بوده كه اين نقش هايي رو كه بازي ميكنيم طبيعي هست و يا براي رسيدن به منافع؟ يك سئوال اساسي ديگه هم هميشه تو ذهنم بوده و اون اينه كه چرا انجام گناه واسه انسانها راحتر از انجام نيكي هست؟ چرا اين قدر كه راحت دروغ ميگيم(لطفا كسي ادعا نكنه كه دورغ تو زندگيش نميگه)ولي در انجام كارهاي خير تاخير ميكنيم؟ آيا سرشت انسان به سوي انجام گناه هست؟ و هزاران سئوالات(غالباُ كفرآميز) ديگه تو ذهنم هست ولي اون نقابي كه رو صورتم هست اجازه نميده كه هرگز فكر مطرح كردن اونا رو داشته باشم.
به نظر من زندگي گودالي هست كه هرچه توش جلوتر ميريم سياهي بيشتر ميشه(چرا؟)در آخر خودم هم نفهميدم تونستم اون چيزي كه تو فكرم هست رو به صورت نوشته در بيارم؟ واقعا نوشتن كاري بس سخت هست.
در مورد راحت دروغ گفتن يكي از مصاديق بارز همين انتخابات شورا ها بود. وعده هايي كه اصلا فكر نكنم در محدوده قدرت شورا ها باشه، مثلا: اشتغال جوانان،افزايش ظرفيت دانشگاه ها ، ايجاد شادي ، رفاه و ........ هزارن مورد عجيب غريب(خوبه يكي هم مي اومد ميگفت: بررسي رابطه با آمريكا)
(ببين از شورا ها به كجا كشيد)

نميدونم چي بگم در مورد اين انتخابات! فقط شنيدم جناب رهبر گفتن گزارش هاي مشكوك شنيده و ممكنه كه اين انتخابات رو لغو كنه . اين نشان ميده كه جناح اصول گرا حتي از انتخابات ساده(و تشريفاتي) هم بيم داره ، راستي، تو اين چهار سال شوراي شهر شيراز چه اقداماتي انجام داد؟ حتي از انتخاب شهردار هم عاجز بود،
نكته ديگر انتخابات شمار زياد دكتر ها و مهندس ها بود. البته من شركت نكردم . فقط يكبار در انتخابات شركت كردم و اونهم انتخابات رياست جمهوري اخير بود كه البته شركت در اون هم بخاطر جوگرفتگي و ذوق زدگي و راي اولي بودن، بود . فعلا تو مملكتي كه با دستور يك نفر نظر مردم لغو ميشه فكر نكنم انتخاب معني داشته باشه.
اين بود انشا من از انتخابات شورا ها.

من رسا 19 ساله از شيراز![بيشتر]

آرشيو


تماس با يك پشت كنكوري



روابط عمومي
خوابم يا بيدار؟
ارتباط سريع


با تشكر از

قالبهاي فارسي و Blogger


عكس از اينجا